همیشه و هر جایی حرفی برای گفتن بود ، می شنیدم که می گفتن " مردم چی میگن؟ " وقتی حرفت ، حرف حساب باشه اما قاعده ای برای رد کردنش بلد نباشند با یک قاعده ی پوچ اون رو رد می کنند " مردم چی میگن؟"
میخواستم ازدواج کنم ، با شهریه ی طلبگی ، با خرج و مخارج اقتصادی اما گوشم را پر کرده بودند از اینکه " مردم چی میگن؟"
رفته بودم خواستگاری برای پسری که چشم و دلش پاک بود اما کمی فاصله داشت اما خانواده ی دختر قبول نمی کردند فقط بخاطر دوری راه که " مردم چی میگن؟"
خواستگاری اومد برای دختر کوچکتر و دختر بزرگتر هنوز منتظر بود البته آن هم بر اثر غفلت مادر . مادر گفت : تا دختر بزرگم را ندهم کوچکتر را نمی دهم . گفتم مگر عیبش چیست ؟ گفت : " مردم چی میگن؟"
توی کوچه و خیابان ، بی حیایی موج می زند و تو سرت را پایین می اندازی و راهت را می گیری و می روی که اگر بخواهم نهی از منکر کنم " مردم چی میگن؟ "
به ذهنت خطور می کند که عروسی را باید بزرگ و آبرومند بگیرم که اگر غذایش اینطور نباشد ، اگر میوه اش آن طور نباشد بد می شود . چرا؟ بخاطر اینکه " مردم چی میگن؟ "
مهریه ی دخترش را 350 سکه قرار می دهد . می گویی چرا اینقدر زیاد؟ جواب می دهد : " مردم چی میگن؟"
این روزها همه ی زندگی ما شده حرف مردم و اینکه آنها چه می گویند . مثالهایی که زده شد ، بخش کوچکی است از چیزهایی که ما انسانها گرفتار آن هستیم.
هر وقت می شنیدم که در مقابل حرف حساب من می گفتن " مردم چی میگن؟" خیلی راحت جواب می دادم . به درک بذار هر چی میخوان بگن به من چه .
و این رسم مردم ماست که هدف اصلی و نهایی انسانیت را که همان رسیدن به خداست را گذاشته اند و به حرف این و آن دل خوش شده اند .
همین است که جوان امروز ، دردش را به هیچ کس و هیچ جا نمی تواند بگوید و اینکه کسی را ندارد تا همسفر زندگیش شود چرا ؟ فقط بخاطر اینکه " مردم چی میگن؟"
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.